سال ها است که درد ورنج ومصیبت تلخ عدم تحمل همدیگر دراین شهر، باعث ، مهاجرت اجباری، گوشه گیری، وگاهی بی تفاوتی، وبعضی اوقا ت منجر به تقابل ، وبسیارپیش آمده است .که، بروز آسیب های اجتماعی و... ودرنهایت درجا زدن شهرستان و از دست رفتن فرصت ها وموقعیت ها ی متنوع در پی داشته است. وبروز تقسیم بند ی های محله ای ، بالائی وپائینی ، شمالی وجنوبی،  توسعه وپیشرفت شهر را عقیم و کند گذارده است. راستی چرا جو غالب دراین شهر باید تخریب باشد؟.

 می توان در نظر اختلاف  سلیقه داشت ودرعملکرد ا لفت وائتلاف  واین معا دلة سعا د ت وپیشرفت است اختلاف نظر فرصت است ونعمت، ودرعین حال می تواند به نقمت..

 نعمت وقتی است که  بهترین آراء را ازمیان انها جذب کنیم وبوسیله ان به سمت آینده حرکت کنیم ...،..

ونقمت است اختلاف نظر وقتی که به  رقابت کینه ورزانه وبدون چهارچوب  ختم شود.وتبدیل به انگیزه های شخصی وخاص والزام تحمیل یک نظرویا مجموعه ی نظر ات شخصی به دیگران شود.ودرسوی  مقا بل شاهد تقویت همین رو باشیم احتمالا این نظرمی تواند ریشه درخواسته وهدف فردی  داشته باشد..رویه

درمقابل اختلاف نظر-بقدر نیاز- اختلافی است که تنوع راه حل و جستجوگردر ایجاد راه حل باشد، نه اختلاف نظری که ایجاد کننده فاصله و به حاشیه راندن طرف مقابل و قرار گرفتن، تضاد در متن وبه کنار ماندن هدف ها وضرورت ها باشد.. البته بحث مذکور شامل مباحث حق وباطل و حاکم ومحکوم نمی شود این مطلب بر موضوعی با تاکید بر علائق  روابط شهروندی وفضای فرهنگ سازکه می توانیم داشته باشیم واز ان فاصله گرفته شده است.ونیازمند دقت وتمرکزاست. وتا حدود زیادی در شهر وآبادیمان دور می زند؟.,,

 
واختلاف نظر ارزشمند اگر صرفا برای خدا وبرمحور شایسته ها و سزاواری بود ونبود ها برای مصالح ومنافع مردم وشهر باشد. قاعدتا برپایه انصاف بوده ومحلی ازموضع منفی را جایز نخواهد دید.که انهم بنیانی برآگاهی وبراهین ثابت،ودستور کاری مشخص وتعریف شده خواهدبود.که تفاهم برحسن نیت وتعامل برنیکی سیرت ومرجع قراردادن منافع عامه برسود مندی اش می افزاید.وهرگاه که اصراری برگفته ونظر خود داریم که حرص وحسد وموضع طرف ومقابل را برمی انگیزاند.چه سودی در پی خواهد داشت :وقتی " به بداخلاقی" لیلی به نازدرمحمل نشیند، - طبعیتا  "مجنون" منت نمی کشدوترجیح می دهد"مغبون" در منزل نشیند!...;.

ایا می توانیم با هم بنشینیم وراحت باهم صحبت وگفتگو کنیم . واز هم ایراد نگیریم.آیا می توانیم بر موضوعات مشترکمان که "طولی بوده" بی نهایت است باهم اجماع داشته باشیم ؟. وچه عرض کنم موضوعات ساده وپیش پا افتاده عرضی که مارا نسبت به هم بد گمان کرده فراموش کنیم ؟همه این ها شدنی است. بر اساس همان اراده ی ناشناس که اعشار/ 0.بین ما حادث شده .ومی شود اگر بخواهیم ...انرا تبدیل به + کنیم

چه بسا  ممکن است. که ماجرا ی نقض انتظار ونظر دوطرف به همین جا ختم نشود. وبا کوبیدن برطبل تخریب دامنه ی آن به تیم کشی ویار طلبی برسد.وسنینه ها پر غم ودلها پردرد و اجاق ها ی نشاط  به کارکردها ی سرد وبی روح منتی می شود. وانرژی منفی متصاعد شده و دود عجز ناتوانی از چهار گوشه ی آبادی به سمت چشم های بی گناه وبی خبر تنوره می ببندد. اینجاست که دنده عقب هر بار تکرار می شود...و مسئولیت جا"زدن وجا ماندن" را  هیچ کس عهدارنمی شود. چون همه خواستارنفراول بودن هستند.هیچ کس حاضرنیست که موقتا غرورکاذب یا حتی صادقش را لحظه ای زیر پا بگذارد؟.ونتیجه این می شود. که غرورنسبی همه فرومی ریزد.احتکارخود خواهی محض، بازدهی اش چوب حراج خوردن به زاد وتوشه ای انبا ن، انباشت  فرهنگی یک جامعه است. وقت آن است، که یکی دو قدم عقب تر گام بگذاریم ونقاشی خودمان را ببینیم. که کجای ترسیم ما بی رنگ کجایش کم رنگ وکجایش پر رنگ وکجایش محتاج لکه گیری است.؟

بدون تعارف فکر کنیم. که ما از نظرآسیب پذیری در مقایسه با مواد معدنی "الماس" نیستیم که به سایرین خط بیندازیم.

ا ما خود اینقدر سخت باشیم که خطی" روی مان نیفتد.و مطمئن باشیم که "خط اندازی به دردسرهای "خط پذیری نمی ارزد.وجان کلام اینکه به همدیگر ارزش قائل باشیم تا به ارزش پایدارمطلوب دست پیدا کنیم....

 برای نمونه وقتی می توانیم ازتوانمندی مان صحبت کنیم، که با حمایت از نیروی  های بومی، وقدر شناسی از آنها کارکرد فرهنگی ما ن را معرفی کنیم. و نسل فعلی و حتی بعدی این را از ما می خواهد. ..
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی .....
به صد دفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقی .

عبدالمجید اورا     ؟