خاطراتی از کنگون (کنکون) قدیم / مشق های نوروز
کنگان نیوز: به قلم عبدالمجید اورا
سال های دبستان؛ سال های مداد و پاکن و دفترهای کاهی یادش بخیر، سال های مهربونی های معلم های که هنوز اخم و اوقات تحلی ها شون؛ شیرینی مخصوص خوش داشت ! و بیادماندنشون سر ای ن که تو یادمون کلی احساس سی مون زنده می کنه. یه حسی خوش که گویا می خوایم همیشه بامون باشه چون اگه غیر ای بید نمی خواستیم ازش یادی کنیم. او روزای که پشت سرهم مثه برق که نه؟ مثه “رعد ” گذشت. همی طور که از زنگ صبحگاهی تا زنگ خونه گذشت. زنگ عمرهم از او مرحله تا اینجا هم گذشت…. ای قسمت کو وامی گردت به دوره ی ابتدائی – …
روزهای سرد زمسسون کم کم روبه خداحافظی نهاده بیدن؛ بعضی از او روزا ای قد سرد بید ن که گچ تو د سام پای تخته سیاه لول می خورد . از بس انگشتام سردش شده بید. نمی تونستم باش چی بنویسم . معلم که از ته کلاس “سی لم ” می کرد گفت: پات محکم بزن زمین! مگه صب چی نخوردی؟…
معلم مون خیلی جدی بید. ولی عمیقا مهربون. پیراهن سفید آستین کوتاه با کالر ۱۲سانتی، موهای بلندسر که فرق انداخته بید تا روی شونه هاش، وشلوار مشکی “تیت “که پاچه ی دهان گشاد ی داشت.و کفشی پس پا بلند. مجوعه ی ذهنیتی که از ظاهر معلم او سالکو دارم. …
تو نوبت بعد ظهر بید، نمی دونم کی یه کمی گار (قیر) اورده بید وبه اندازه ی یه دکمه ی کوتی ری در کلاس مالونده بید. دقیقا همونجا که معلم گاهی صندلیش می برد کنار در و تک چرخ می زد وتکیه می داد. …
…معلم درس داد. و روخونی طبق معمول از ردیف اول سر نیم کت شروع وابید. مبصر هم مسئول غلط گرفتن بید. البته مبصر مون خوش هم گاهی قاطی می کرد. بعضی وقتا کلمه دورس غلط می گرفت. یا زودتر از حد لازم می پرید تو میون روخونی و کلمه هنو نخونده هم غلط می گرفت. یا بعضی وقتا جا می موند از کنار دستیاش سوال می گرفت که کجان؟ البته قد وقواره ی درشتی داشت. و به هرصورت گت تر کلاس بید. ..
معلم رفت سراغ دفتر کلاسی ایضا (“)و امضا زد. ونیم رخ نیم رخ صندلیش ور داشت رفت طرف در کلاس.
صندلی به در کلاس ودسگیره در”فیکس وابید .رو همو کندکاری ری دیوار که جای دسگیره بید. سلوم که دسش ری خط رو خونی درس بید. که گم نکنه که کجا می خونن؟ با صدای دسگیره رفت تو فکر در و…یه نگاهی به معلم می کرد یه نگاهی به در ولکه ی گار” انگار دلش یه کمی پیش تر از سینش، تند تند می زد..
معلم ری صندلی نشست وپاچه شلوارش ورانداز کرد. و خاک وغبارش را با چوب دستیش گرفت…سلوم گویا خیز ور داشته بید. ومی خواس چیزی به معلم خبر بد ت؟ ولی نمی دونس که معلم چه جوابی سیش می ده؟ دل به اقیانوس زد . گفت دسش بالا برد: اجازه معلم !
معلم اهمیتی نداد. ویه جورائی خوش به ” نشنفتن ” زد.
سلوم دوباره : اجازه ؟
معلم : زهرمار؛ فقط گوش بگیر. …
سلوم؛ که بهم خورده بید. مثه یه گوشه ی حلوا مسقطی یا (دومک )کشی؛ که یه مرتبه “معکوس ” ویلنش ، واگشت سرجاش.! بچه های کلاس کلا یه سرویس سرتاپا تو زاویه دید خوشون سلوم ورانداز کردن؟
معلم با صندلی به در تکیه داد؛ لکه ی “گار” میزبان موهای معلم وابید. معلم متوجه شد گویا موهاش به یه چیزی چسبیدن، دستاش یه زاویه ۴۵ درجه زد .و به نقطه ی مورد نظر سلوم که موهاش بود انگار بهم بافته وابیده بیدن ….
ایبار نوبتی که بید هم نوبت معلم بید بهم بخوره؟ وبا اینکه خیلی عصبانی وابیده بید. : کی قیر اینجا چسبونده؟ کلاس توسکوت شونه تخم مرغی فرورفته بید. ردیف های از موجودات زنده و لی کسی گپ نزد. معلم سی سلوم گفت : ها تو چیزی می خواستی بگی؟ سلوم (پت ومتی کرد) ؛ گفت : اجازه وختی هی می نشسی می خواسم سیت بگم که اونجا چول گارن” ؟ معلم ازیکه نواشته بید سلوم گپ بزنه ؟و ای اتفاقکو افتاده بید.همه جوره ناراحت بید: ومتوجه وابید که خیلی خشک بیدن هم جالب نی؟ … ورفت دفتر مدیر….
روز بعد اومد وکلی با بچه ها خوش بش کرد. ومخصوصا با سلوم … وتغیر کرده بید.
وشروع کرد مشق های عید نوروز از ری کتاب سی ما مشخص کردن؛ اینجا بنویسین تا ای صفحه از اینجا تا اینجا والی آخر … اینجا علامت بزنین؟ می خواد…. و آخرش تا اینجا.
بچه ها هم تند تند کتاب ورق می زدن وعلامت. جسوم “آهسی کو” سی سلوم گفت ایطوری که معلومن فقط عکسا نمی خواد!… .
زنگ خونه خورد چند متر اولی بچه ها مثه فنر مت می کردن و “دو بطرف خونه … ولی کم کم از شتابشون کم ویبید . انگار دیگه مطمئن بیدن که واقعا زنگ خونن”…
تو اوسالا گاهی هم یه مشق فرعی بچه ها خوشون سی هم درمی اوردن یا در می اومد.؟ که فلانی فلان “خو” دیده و بهمان اتفاق می افته، هرکس هفت ۷ بار ریش” نوشت وداد سی بقیه تا ریش بنویسن ای فایده سیش داره و اگه ننویسه بیچارن؟ و بعضی می نوشتن…
حمود” هم تا می تونست خط نوشتن تو مشقای درس معلم ” ول” می کرد… یکی دیگه هم می داد تا کاکا یا داداش سیش بنویسن. …
…یکی از همکلاسی هام همو روزا یتیم وابیده بید. غروبی رفتم خونه شون که باهم مشق بنویسیم. یکی از همسایه ها یه فانوس نوی داده بیدشون . دیش” نشسته بید ری دکونی با غصه هی شیشه فانوس با یه کهنه تمیز می کرد. مو ورفیقم باهم روبرو نشسه بیدیم و دفتر وکتابمون کوک می کردیم که از کجا شروع کنیم . تو همی حیث وبیث . یه مرتبه شیشه فانوس یه کلی وابید دور گرفت . و طرف شیب گرفت و اومد سی “پله” مو ورفیقم ،ودیش” با چشامون بدرقه ی شیشه می کردیم . …ای. ای. ای .گقتیم ! تا وقتی افتاد دومن واشکس.
دیش” تند ابید گفت شما نشسین اینجا نتوسین بگیرینش؟ رفیقم گفت: سی چه خوت نگرفتی ش؟ خلاصه توای گیر وبیر ما بساطون جمع کردیم رفتیم خونه خومون!
نوروز تموم وابید روزتحویل مشق ها رسید. یکی ازبچه ها یه کیف نوی “بواش”سیش از خارج اورده بید. چفتاش قلف ویبد و کلیل قلمی توخالی که گاهی هم او وختا با “ربن ری چوب می بسن وباروت کبریت توش می رختن و میخ می نها دن سرش ومی زدن توسنگ تا مثه ترقه های فعلی صدا بدت… ای بچی کو مشق کم نوشته بید و کیفش قلف کرده بید. نوبتش که رسید مشقاش ببره ؟ کیفش برد طی معلم . وگفت : اجازه کیفم قلفن و کلیلاش داخلشن؟ معلم گفت : باشه ؟ معلم کیفکو چند بار ای طرف و اوطرف کرد. یه مرتبه کلیل ازبغل با لا که سر کیف برمی گشت ری قلفا ری زمین کف کلاس افتاد جلینگی کرد. معلم لبخندی زد ؟ ورنگ بچی کو” پرید! دفتر ا در اومد ولی مشق ها ناقص بید . معلم گفت حالا در س که خوندی ؟ بچی کو” گفت : بله اجازه ؟ . معلم چندتا مسئله ریاضی و علوم پرسید. ؟ او مرتب جواب داد. ومعلم بخشیدش و گفت برو بشین. معلم مشق ها خط میزد؟ وبه هر کس به اندازه ی خوبی ومرتبی مشقش محبت می کرد. و هنوزهم این مشق ها خوب هسن که؟ پاداش روانی و مزایای مادی می آفرینن.
و بالاتر ازاین ها تکلیف ومشق دینی و
اجتماعی که هرچه بهتر انجام بدیم پیش خدا امتیاز ونمره ی بهتروبیشتری می گیریم.
برگردان اصطلاحات محلی:۱- کوتی =کت۲- اوقات تحلی= اوقات تلخی ۳- کش دومک = لاستیک تنبان یا پی جامه ۴-دکونی= سکو ۵- وختی = وقتی۶-آهسی کو= آهسته ؛ یواشکی۷-کلیل= کلید۸- قلف= قفل ۹- چفت= قاب قفل وگیره۱۰-طی= پیش۱۱-دیش”= مادرش۱۲- بواش” = باباش۱۳-ویلنش= رها یش می کنند۱۴-حیث وبیث = حال واوضاع ۱۵-بچی کو= معمولا ؛ پسره ۱۶- سی چه= برای چه ۱۷-دسگیره= دستگیره ۱۸-ول می کرد= رها می کرد۱۹-اشکس = شکست ۲۰-خو= خواب۲۱= ریش= در اینجا : رویش/…. (نام ها دراین خاطره فرضی هستند.)
